تبلیغات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان مقدمه : خوانندگان عزيز مطالب زير نظر شما نه در حد يک کتاب بلکه به عنوان انعکاس يک لحظه تفکر و احساس درد و رنج ناشي از سقوط مسائل اخلاقي و تربيتي مبتني بر ارزش‌هاست که همواره ما و جامعه انساني را به مخاطره انداخته و […]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

مقدمه :

خوانندگان عزيز

مطالب زير نظر شما نه در حد يک کتاب بلکه به عنوان انعکاس يک لحظه تفکر و احساس درد و رنج ناشي از سقوط مسائل اخلاقي و تربيتي مبتني بر ارزش‌هاست که همواره ما و جامعه انساني را به مخاطره انداخته و تهديد مينمايد. چیزی که هر انسان متعهد و متفکر را می آزارد!

اين جانب در يک جمع‌بندي کلي نسبت به انسان و چگونگي حرکت او در نظام طبيعت هر چند مفيد و مؤثر هم بوده است پايان غم‌انگيزي را تصور مي‌کنم. تصوري كه تداوم آن بهترين گزينه عنايت شده ناشي از نافرماني آدم مبني بر تقرب به شجره ممنوعه را منتفي ميسازد![1]

 و فکر ميکنم که اگر انسان به حرکت اين چنيني خود بدون توجه به ابعاد ارزشي و تربيتي قضايا ادامه بدهد ديري نخواهد گذشت که انسان خود و سایر موجودات را از مسير کمال و هدايت تکويني منحرف و ازفیوضات تشريعي و اکتسابي محروم سازد!

بصورت طبيعي می توان گفت که، يک لحظه تفکر و احساس درد و رنج ناشي از وضعيت آنچناني باعث شد که پيرامون علل انحراف و يا سقوط جامعه انساني بيانديشم.

پايان يک لحظه تصور و انديشه‌اي فوق الذکر يا داشتهاي اين چنيني را به جاي گذاشت!

در کنار يک لحظه احساس و انديشه‌اي ناشي از درد و رنج، توفيق مطالعه آيات مربوط به تفکر، هدايت، تربيت و زندگي برايم ميسر گرديد.

نتايج حاصله از مطالعه آيات و روايات الهي بصورت طبيعي«نيايش» اخير يادداشتهاي اين ناچيز را در پي داشته و دارد.

بدون شک که عشق و ارتباط ناشي از نيايش هر انسان را متوجه عنايات الهي در آفرينش آسمانها و زمين و سایر موجودات بخصوص خود انسان ساخته و مي‌سازد.

 حداقل تفکر پيرامون وجود خودش، غفلت و خود سري هايش را منتفي و ارتباطش را باخداوند مستحکم ميسازد.

هم جنانیکه تفکر پیرامون خلقت وآفرینش آسمانها و زمین انسانرا به توحید و یگانگی میرساند.

 در کنار تفکر متناسب به روح عالم هستي، انسان شايستگي توفيقات اجراي اوامر الهي را پيدا مي‌کند که اگر چنين شد اقتضاي اراده الهي «هدايت» در وجود انسان شکل گرفته و به نمايش گذاشته میشود.

مطالعه ياد داشت‌هاي اين جزوه هر چند ضعيف، نارسا و کمبودات خودش را دارد اما اميدوارم که براي جناب عالي زمينه‌اي را بگشايد که پايانش مفيد و مؤثر باشد.

حقيقت امر و واقعيت موجود نشان ميدهد که حکمت الهي مبتني بر رحمت واسعه او در وجود انسان بصورت نيروي فعال، مؤثر و خلاق، عمل ميکند. عميق‌تر از آن زاويه نگرش و تلقي انسانها نسبت به پديده‌هاي عالم هستي ميباشد که همواره باعث عزت و ذلت انسان در دنيا و آخرت ميگردد.

ظرافت و باريکي اين ويژگي نه تنها در عمل و نحوه آن، بلکه در رابطه با نيت و خالص ساختن آن در روشنائي اوامر الهي شكل مي‌گيرد که اگر چنين شد قابل قبول و پذيرش خواهد بود.

نوشتار زير، تحت عنوان «سقوط مباني تربيت از قلمرو تفکر» خود نوع توجه و عنايت الهي بوده که در نتيجه يک لحظه فکر کردن ميسر گرديده است.

شايسته و لازم ميدانم که از همکاری توام با محبت و اخلاص وها کذا تلاش مستمر و هد فمند همسرم در رابطه با مطلب تحرير شده، در دست شما و سایر مقا لات و جزوه های منتشر شده و یا نشده خود تشکر و قدرداني نمايم.

از خداوند مهربان اميدوارم که توفيق درک و عمل به آياتش را در روشنائي کتاب مبين «قرآن کريم» و رهبري حضرت بقيه الله العظم ارواحنا له الفدا لمقدم تراب برای ما منجمله همسرمهربانم عنايت فرمايد و از شما برادران و خواهران تقاضامندم که اشتباهات و نارسائي‌هاي برادر کوچک‌تان را تصحيح نموده ممنون فرمائيد.

اجرکم علي الله

والسلام عليکم و رحمت الله

محمد رحيم افضلي

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اهميت تفکر در وجود انسان

انسان پيچيده‌ترين موجود آفرينش است که همواره خود مورد بحث خويش واقع شده و مي‌شود و شايد استثنائي‌ترين موجودي باشد که در قلمرو خرد خويش جستجوگر راز وجودي خويش ميباشد.

بعبارت ديگر انسان تنها موجوديست که با تکيه بر علم و دانش معترف به جهل ميشود!

و با وجود علم به جهل، ادعاي آگاهي مي‌نمايد!

حقيقت اين خصوصيت نه از خود انسان بلکه از خصوصيت ذاتي بذل و عنايت نهفته شده‌اي تفکر در وجود انسان است که خدايش را به تحسين گرفته و « فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ » ميگويد و ملائکه‌ها همگي سجده ميکنند « فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ » تا آنجا كه غريو در آفرينش و غلغله در طبيعت انداخته است. در يک جمله زينت‌بخش انسان در نظام آفرينش گرديده است!

براستي براي چه کسي جرئت چنين جسارتي داده شده و ميشودکه صحبت از تسلط و دست‌يابي به قلمرو بيکران و لايتناهي عالم هستي نماید و بالاتر که توانمندي کشف، شناسائي، استخراج و به استخدام در آوردن پديده‌هاي اين طبيعت را داشته باشد،

 جز،  انسان!

ظرافت و پيچيدگي‌هاي توام با خصوصيتهاي ويژه و توانمند در وجود انسان تا بدانجا عمق پيدا کرده و ظريف است که اگر آن را از دست داده و يا چيزي بر او نازل شود از زندگي بي‌زار گرديده و حتي خود به استقبال مرگ ميرود.

درک و رسيدن به عمق و جوهر اين اصل بنيادين، کشف و دستيابي به معماي پيچيده و خدادادي اين پديده است که موجود مستعد فاني «انسان» را در «حجاب» به زيبائي و «جاويدانگي» ابديت «مستور» ميدارد که لحظه به لحظه بر عمق و پويائي آن افزوده ميشود.

 « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ » به عنوان «کمال مطلوب» انسان، که خود «مطلوب کمال» است،  «جلال» را در آفرينش به «جمال» نگريستن است. زيراکه جمال او، خود جلال ايست «جميل»

 دست‌يابي و آگاهي انسان از رازهاي آسماني و زميني به عنوان جرم کوچک( اتزعم انک جرم صغير و فيک انطوي العالم الکبیر)[2] علاوه بر عظمت و بزرگواري انسان نشان دهندة زمينه‌هاي موجود هدايت او در « وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا » است که بيانگرعنايات و توجهات او ميباشد. کشف، استخراج، شناسائي و عمل به آن ممکن نيست مگر به تفکر.

به عبارت ديگر تفکر و زمينه‌هاي موجود در آن بهترين هديه و عالي‌ترين بذل و عنايتي ايست براي انسان که هماهنگ و همسو با ميکانيزم حرکت و نفس تکامل، انسان را از بي‌نهايت پايين تا بي‌نهايت بالا به شايستگي مي‌کشاند تا آنجا که به جانانش مي‌رساند.

به هر ترتيب تفکر و قلمرو آن در وجود انسان نمادي از توانمندي و فشرده‌اي از قدرت و عظمت الهي ايست که انسان را قابليت مي‌بخشد تا مسجود ملائکه‌ها گرديده و وارث زمين گردد!

« وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ »

چگونگي درک و آموختن اسماءالله در شرائطي که فرشته‌هاي مقرب الهي همگي با شک و ترديد مي‌نگريستند نشان دهندة اراده، عنايت، بذل و توجه الهي است که با ميکانيزم غيرقابل تصور، علم را هماهنگ و همزمان با «تفکر» و تفکر را توام با «علم» آنهم در يک زمان واحد به نمايش مي‌گذارد که خرد انسان از درک و چگونگي راز آن عاجز است.

 چگونگي مستعد بودن اين نعمت بزرگ الهي در رابطه با افراد و اشخاص بستگي به توجه و استفاده خود آنها دارد که چگونه بهره‌برداري مينمايند.

تجربه نشان داده و مي‌دهد که پي آمد و دست آورد ناشي از آن در افراد و اشخاص بستري دارد وسيع، زمينة دارد ممکن، نتيجة دارد حتمي و اينکه چگونه و براي چه منظوري از آن استفاده ميکنند بستگي به خود افراد دارد.

حقيقت امر اين است گه ما حصل اين نعمت الهي بواسطه افراد و اشخاص به عرصة ظهور مي‌رسد.

 ظهوري که «غيب» را شهادت«استعداد» را صحه، «فکر» را تصديق، «جهان» را تنظيم و «انسان» را توانمند مي‌نماید.

 بهترين ادلة ما پس از آيات الهي در اين رابطه گفته‌هاي خود متفکرين است که اکثراً در پايان عمر و يا اوج آگاهي‌شان با عالمي از فروتني و شکسته نفسي بجاي رسيده‌اند که بوده‌اند و يا بجاي ميرسند که غير ازآن نمي توانستند باشند.

 بناً شايسته ميدانم که آغاز بحث را از تفکر و چگونگي آن آغاز کنم.آغازي که پايانش خود آغازي ديگري باشد انشاالله.

تفکر در قلمرو انسان:

با توجه به اينکه پرداختن به بحث و بررسي تفکر در وجود انسان يک بحث کاملاً فلسفي و علمي است اما شکل گيري و چگونگي ميکانيزم آن ناشي از فعل و انفعالات حاصله از ادراکات موجود در ذهن و واقعيت‌هاي موجود در خارج از ذهن انسان ميباشد. علاوتاً نتايج حاصله از فعل و انفعالات آن باعث ايجاد و پيدايش يک سلسله ادراکات جديد ميگردد که پرداختن به آن مستلزم بحث‌هاي فلسفي و علمي مي‌باشد که انتهاي بس پيچيده و مشکل دارد.

اما آنچه واقعيت دارد تفکر موجود در وجود انسان خاکي است که پيوسته مورد توجه و تأکيد آيات الهي و فرمايشات انبياي بزرگوار، معصومين، علما و روشنفکران بوده و است. و هدف ما هم از عنوان کردن آن پرداختن به اهميت و جايگاه آن ميباشد که همواره انسانرا شاخص، آفرينش را بها و هستي را معني و تفسير مي‌کند.

معني و تفسيري که از لازمه تفکر است و تفکري که اگر نبودي هر آئينه خلقت و سرنوشت مخلوقات غير از اين بودي.

به هر صورت تفکر هديه ايست براي انسان و در خدمت انسان تا نشاندهندة عظمت و مقام بالاي او باشد زيرا که همواره مورد توجه خداوند بوده و است و مي‌رود که اين موجود توانمندي خود را بوکالت ار خداوند به نمايش بگذارد کما اينکه در برابر فرشتگان مقرب الهي و تمامي موجودات عالم به نمايش گذاشته است.

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ا»

 نمايشي که هرگز فرشتگان الهي نمي دانستند اما خداوند اراده فرمود و انجام گرفت.

«قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ »

در گستردگي و پيچيدگي تفکر در قلمرو انسان قطعه شعري را من باب مثال و نمونه، تذکر داده اميدوارم که همراه با اين شعر وادي بس لايتناهي و بيکران آنرا در نورديده و به آن انديشه کنيم که سرانجام اين موجود متفکر «انسان» تا کجا رسيده و ميرسد.

آسمان روشن‌تر از خورشيدهاست

                                                 موج اقيانوس جوشان از فضاست

هرطرف تابي نهايت راههاست

                                                  باز من گفتم که بالاتر کجاست؟

گفت بالاتر جهان ديگري است

                                                 عالمي کز عالم خاکي جداست

پهن دشت و آسمان بي‌انتهاست

                                                باز من گفتم که بالاتر کجاست؟

گفت بالاتر از آنجا راه نيست

                                                   زانکه آنجا بارگاه کبرياست

آخرين معراج ما عرش خداست

                                          باز من گفتم که بالاتر کجاست؟

لحظة‌اي در ديدگانم خيره شد

                                       گفت اين انديشه‌ها بس نارساست

گفتمش از چشم شاعرکن نگاه

                                             تا نه پنداري که باشد اين خطا

دورتر از چشمة خورشيدها

                                                برتر از اين عالم بي‌ا نتها

باز هم بالاتر از عرش خد!ا

                                           عرصه پرواز ملک فکر ماست

براستي که گستردگي و پيچيدگي تفکر در قلمرو انسان به اين سادگي قابل بيان نيست که با گفتن بدون تفکر وتعمق آن را درک کرد در حاليکه بي‌نهايت قابل باور و در خور قبول همگاني است. اما اهميت، زيبائي و کاربرد آن در خدمت انسان آنچنان ساده و قابل استفاده است که فقط مستلزم «خواستن» است که «توانستن» را در پي داشته و دارد.

از آنجائيکه استفاده از بستر طبيعي تفکر، انسان مستعد را پيوسته در مراحل متعدد آمادة رفتن براي ساختن ميسازد و علاوتاً ساختار وجودي آن تأثير‌پذير از شرائط حاکم بر زمان و مکان ميباشد بناً قابليت حضور و درک هر يک از مراحل چندگانة آن را که متناسب به نفس استعداد در وجود انسان است پي گرفته مورد برسي قرار ميدهم.

ادامه دارد…….

 

[1]. اشاره به مقايسه نافرماني ابليس و آدم در رابطه به امر خداوند تبارك و تعالي، مبني بر اين كه ابليس پس از نافرماني متوصل به عدل الهي شده و استدلال مينمايد كه من از آتش و او از خاك است و ثانيأ من معلم همه فرشتگان بوده ام و… سرانجام پاداش و بهاي عبادات و زحماتش را از خداوند مي‌طلبد و خداوند هم برايش در اين د نيا عنايت

ميكند… اما در مورد آدم و راندنش از بهشت، آدم برعكس ابليس و يا شيطان متوصل به فضل الهي گرديده و توبه ميكند و خداوند هم وعده مي‌دهد که توبه‌اش را بپذيرد، فضل و رحمتش را شامل حالش سازد.

[2]. نهج البلاغه.

له ملگرو سره یي شریک کړئ.
×
  • ستاسې رالېږل شوې لیدلوری به د اندیال وېبپاڼې تر تایید روسته خپرېږي.
  • هغه پېغامونه نه خپرېږي، چې منځپانګه یې تورونه او کنځل وي.
  • هڅه وکړئ، په پښتو پېغامونه راواستوئ.
  • له ملگرو سره یي شریک کړئ.

    ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *

    نظر مو وویاست